چکاوک
راهتو عوضی برو ولی با عوضی راه نرو...
یادت برایم
همانند قصه سیگار پیرمردیست
که سالهاست میگوید نخ آخر است …
آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم
و تو فال قهوه بگیری
وقتی؛ آخر همه شعرهای من تو می آیی؛
و ته همه ی فنجان های تو من میروم !!
زندگی زیباست
به آن هایی که دوستشان دارید
بی بهانه بگویید دوستت دارم
بگویید در این دنیای شلوغ
سنجاقشان کرده اید به دلتان
بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان
کوتاه تر از عمر شکوفه هاست
شما بگویید،حتی اگر نشنوند
” فقط مردها غیرت ندارند “…
باورکن دختر ها هم رگ غیرتی دارند…
که اگر گل کند ….!
همه ی مردانگی ات زیر سوال میرود …!!!
شب است…
کلنجار میروم با خودم با دلتنگی هایم با قلب له شده ام با غرور شکسته ام
سراغش را بگیرم…نگیرم…بگیرم…نگیرم…
نزدیک صبح است.. دل را به دریا زدم…
مشترک مورد نظر در حال مکالمه می باشد…