چکاوک

راهتو عوضی برو ولی با عوضی راه نرو...


به تو که فکر میکنم...
به تو که فکر می کنم

بی اختیار

به حماقت خود لبخند می زنم

سیاه لشکری بودم

در عشق تو

و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …

افسوس

♥ شنبه 3 شهريور 1397 ساعت 21:28 توسط zahra(دخترپاییزی):

درد یعنی....

درد یعنی؛ اشکــــــ خشکیـــــده...سکــــوتـــــ گــــوش خــــراش...

افکـــــار در هـــم...تنهــــــایی غـــرق در تاریــــکی...

درد یعنی؛ امشبــــــــــ ...درد یعنی مــــــن....

♥ شنبه 3 شهريور 1397 ساعت 21:26 توسط zahra(دخترپاییزی):

نخ آخر...دلتنگی آخر....

یادت برایم
همانند قصه سیگار پیرمردیست
که سالهاست میگوید نخ آخر است …

♥ جمعه 26 مرداد 1397 ساعت 21:52 توسط zahra(دخترپاییزی):

آب...

آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم

و تو فال قهوه بگیری

وقتی؛ آخر همه شعرهای من تو می آیی؛

و ته همه ی فنجان های تو من میروم !!

♥ پنج شنبه 25 مرداد 1397 ساعت 1:53 توسط zahra(دخترپاییزی):

زندگی زیباست.....

زندگی زیباست چشمی باز کن , زندگی زیباست شعر

زندگی زیباست

به آن هایی که دوستشان دارید

بی بهانه بگویید دوستت دارم

بگویید در این دنیای شلوغ

سنجاقشان کرده اید به دلتان

بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان

کوتاه تر از عمر شکوفه هاست

شما بگویید،حتی اگر نشنوند

زندگی زیباست چشمی باز کن , زندگی زیباست شعر

♥ یک شنبه 21 مرداد 1397 ساعت 20:15 توسط zahra(دخترپاییزی):

غیرتی...

” فقط مردها غیرت ندارند “…

باورکن دختر ها هم رگ غیرتی دارند…

که اگر گل کند ….!

همه ی مردانگی ات زیر سوال میرود …!!!

♥ سه شنبه 16 مرداد 1397 ساعت 18:25 توسط zahra(دخترپاییزی):

غرورتو نشکن واسه هرکسی....

شب است…
کلنجار میروم با خودم با دلتنگی هایم با قلب له شده ام با غرور شکسته ام
سراغش را بگیرم…نگیرم…بگیرم…نگیرم…
نزدیک صبح است.. دل را به دریا زدم…
مشترک مورد نظر در حال مکالمه می باشد…

♥ سه شنبه 16 مرداد 1397 ساعت 17:48 توسط zahra(دخترپاییزی):

صفحه قبل 1 صفحه بعد